♥♥♥♥♥♥♥♥پروانه ها....♥♥♥♥♥♥♥♥

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح

دلم بچگی می خواهد...

 

   جلوکدام مغازه باید پا بکوبم...

 

               تا برایم آرامش بخرند؟؟؟

♥ جمعه 29 دی 1391 ساعت 18:46 بـ ه قـلمـ niloofar

 

خیالت راحت!

 

دل شکسته ها نفرین هم بکنند،گیرا نیست...

 

نفرین ته دل می خواهد!

دل شکسته هم که دیگرسروته ندارد.....

 

♥ جمعه 29 دی 1391 ساعت 18:43 بـ ه قـلمـ niloofar

 

وقتی دلتنگی به یاد کسی باش که دوستت داره !

 

 

وقتی سکوت کردی یاد کسی باش که محتاج صداته!

 

 

وقتی غمگینی به یاد کسی باش که عاشق خنده هاته!

 

 

 

وقتی نا امیدی به یاد کسی باش که تنها امیدش تویی ...

 

♥ جمعه 29 دی 1391 ساعت 11:26 بـ ه قـلمـ niloofar

دوست دارم در مورد همه چیز فکر کنم

 

درباره کلبه متروک وسط باغ

 

درباره رودی که تبدیل شده به یک جاده

 

درباره چوپانی که بره اش را وسط کوهها گم کرده

 

درباره ی حسرت پیرزن بیمار برای رفتن به امامزاده بالای تپه

 

درباره کارگری که دوست دارد یک روز مرخصی با حقوق بگیرد

 

و درباره خودم که چقدر بی فکرم....!!!

♥ جمعه 29 دی 1391 ساعت 11:18 بـ ه قـلمـ niloofar

مرورميكنم خاطراتمان را امامگر كپي برابراصل ميشود؟؟!!دلم برايت تنگ شده است

♥ پنج شنبه 28 دی 1391 ساعت 12:47 بـ ه قـلمـ niloofar


بر آنچه گذشت...

 

 

آنچه شکست...

 

 

آنچه ریخت...

 

 

حسرت نخور...!

 

زندگی اگر زیبا بود


با گریه شروع نمی شد...

 

 

♥ چهار شنبه 27 دی 1391 ساعت 1:27 بـ ه قـلمـ niloofar

 

 

خــــــــــدایا

 

 

 

خواستم بگویم تــنهایم

 

اما...

 

نـــــــــــگاه خندانت، مرا شــرمگین کرد

چه کسی بـــــــــــــــهتر از تو ... ولی عجیب دلتنگم...

♥ چهار شنبه 27 دی 1391 ساعت 1:22 بـ ه قـلمـ niloofar

مــــــــــــــــــــــــــن اومــــــــــــــــــــــــــدم . . .

 

 

امتحــــــــــــــــــــــــــــاناتم فــــــــــــــــــــرت

 

با مطالب جديد منتظرم باشيد . . .

 

نظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرات رو خالي نذاريد

 

♥ دو شنبه 25 دی 1391 ساعت 22:5 بـ ه قـلمـ niloofar

 اگر احساساتتون بعد از خواندن این داستان جریحه دار شد و به دلیل شدت زیاد گریه خانه یتان را آب برداشت من هیچ مسئولیتی را در قبال دیه متحمل نمی شوم .

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم ؟
پسر: آره عزیز دلم . . .
دختر: منتظرم می مونی ؟
پسر رویش را به سمت پنجره اتاق دختر بر می گرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت می مونم عشقم . .
دختر: خیلی دوستت دارم . .
پسر: عاشقتم عزیزم . .
.
بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت ، به هوش می آمد ، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد ..
پرستار : آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی . .
دختر: ولی اون کجاست ؟ گفت که منتظرم می مونه به همین راحتی گذاشت و رفت ؟
پرستار : در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی می کرد رو به او گفت ؛ می دونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده ؟
دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد .. آخه چرا ؟؟؟؟؟!!
چرا به من کسی چیزی نگفته بود .. بی امان گریه میکرد . .

پرستار: شوخی کردم بابا !! رفته دستشویی الا ن میاد!!!

 

♥ یک شنبه 24 دی 1391 ساعت 12:47 بـ ه قـلمـ niloofar

عکس عاشقانه


وقتي دلتنگ شدي

 

به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره.

 

وقتي نااميد شدي

 

به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي.

 

وقتي پر از سکوت شدي

 

به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه.

 

وقتي دلت خواست از غصه بشکنه

 

به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته.

 

وقتي چشمات تهي از تصويرم شد

 

به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه.

 

وقتي به انگشتات نگاه کردي

 

به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد.

 

وقتي شونه هات خسته شد

 

به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند.

 

♥ یک شنبه 24 دی 1391 ساعت 12:27 بـ ه قـلمـ niloofar

سلام!!!!سلوووووووووووووووم!!سیلااااااااااام!!چطورین دوستای

 

گلم؟؟؟؟؟؟؟ میخواستم از دوستای خوبم تشکر کنم که بهم سر میزنن!!

 

خب چه خبراااا؟؟؟خدارو شکر امتحاناتم رو عالی دادم!!!

چند روزیه هم هست که با دوستم صبا حرفم شده!!

 

خیلی نالاحتم!!!!میدونم اونم نالاحته!!!

خب حالا بی خیال شما رو هم نالاحت کردم!!!

منتظر اپ های بعدی باشیییییین!!!

نظر یادتوووون نره

باییییییییییییییییییییییییی همگیی!!!

♥ یک شنبه 24 دی 1391 ساعت 12:11 بـ ه قـلمـ niloofar

 

 

یــه وقتایـــــــی...

 

 

ادم از روی دوســــت نداشـــتن

 

 

از یکــــی فاصلـــــه میگیــــره

 

 

یه وقتایــــی از ترس وابستگـــــی!!!!

 

 

♥ یک شنبه 24 دی 1391 ساعت 1:8 بـ ه قـلمـ niloofar

دلتنگ كه شدي بيا پيش من

كمي غصه هست،باهم ميخوريم.............

 

♥ یک شنبه 24 دی 1391 ساعت 1:4 بـ ه قـلمـ niloofar

شبیه برگ پاییزی

 

پس از تو قسمت بادم خداحافظ


ولی هرگز نخواهی رفت از یادم خداحافظ


و این یعنی در اندوه تو می میرم دراین تنهایی مطلق


که می بندد به زنجیرم و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی ارد


و برف ناامیدی بر سرم یکریز می بارد چگونه بگذرم از عشق


ازدلبستگی هایم ؟


چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟


خداحافظ


تو ای همپای شبهای غزل خوانی خداحافظ


به پایان امد این دیدار پنهانی خداحافظ


بدون تو گمان کردی که می مانم


خداحافظ


بدون من یقین دارم که می مانی 


 

                         خداحافظ!!!

♥ جمعه 22 دی 1391 ساعت 1:41 بـ ه قـلمـ niloofar

از گل آفتابگردان پرسیدند:چرا شب ها سرت را پایین

 

می اندازی؟؟؟

 

گفت:

 

ستاره ها چشمک میزنند نمیخواهم به خورشید

 

خیانت کنم...

 

 

 

♥ یک شنبه 17 دی 1391 ساعت 12:42 بـ ه قـلمـ niloofar


آسمان ابری شد

 

 نم باران بارید

 

بوی کاگل تا کجاها که نرفت

 

کوچه هم حال غریبی دارد

 

بوی یاس ، از سر پرچین گذشت

 

چلچله بوسه به گل داد پرید

 

گل نیلوفر خندید

بگمانم که قیامت شده بود

♥ یک شنبه 17 دی 1391 ساعت 12:37 بـ ه قـلمـ niloofar

 

هنوز هم وقتی باران می آید،...تنم را به قطرات باران می سپارم

 


می گویند باران رساناست.....

 


                         شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند!!

♥ یک شنبه 17 دی 1391 ساعت 12:29 بـ ه قـلمـ niloofar

سفر هميشه قصه رفتن و دلتنگيه


به من نگو جدايی هم قسمتی از زندگيه


هميشه يک نفر ميره آدم و تنها می ذاره


ميره يه دنيا خاطره پشت سرش جا می ذاره


هميشه يک دل غريب يه گوشه تنها می مونه


يکی مسافر و يکی اين وره دنيا می مونه

 

♥ شنبه 16 دی 1391 ساعت 13:0 بـ ه قـلمـ niloofar

با تو ای درس شبی باز در اين خانه نشستم


همه شب خيره شدم ثانيه ای چشم نبستم


شوق يک نمره ی 20 باز پديدار شد اندر رخ زردم


باز افزود دو صد درد به دردم


يادم آمد که شبی با تو در اين خانه نشستم


اولين بار در آن ترم که يک جزوه به دستم


جزوه را مرتبه ای باز همی کردم و بستم


يادم آمد تو به من گفتی از اين 20 حذر کن


لحظه ای چند بر آينده نظر کن


آه آينده برای تو گران است


تو که امروز نگاهت به يک 20 نگران است


باش فردا که دو پايت پس استاد روان است


تا فراموش کنی چندی از اين نمره حذر کن


با تو گفتم حذر از 20 ندانم


گذر از 19 هرگز نتوانم


اشکی از چشم فرو ريخت


19 ناله ی تلخی زد و بگريخت


18 آهسته ز افکار من آهنگ سفر کرد


شب و سرما و من و ترس


همه دل داده به يک 15 از درس


روز اول که به صد شوق ز کنکور گذشتم


شاد و خندان به‌سوی خانه دويدم


خويش را عالم اين دهر بديدم


تو به من پند بدادی نشنيدم، نشنيدم


باز گفتم که تو آسانی و من عالم دهرم


می تونم که بگيرم ز تو من 15 آسان


يادم آمد که از اين صفحه به آن صفحه پريدم


سوی هر درد که رفتم


به دوايی نرسيدم


پای در خواب کشيدم


صبح شد زير پتو آن شب و شب‌های دگر هم


نگرفتن دگر از درس خبر هم


نکند 11 بر بنده گذر هم


با 10 اما به چه حالی من از اين ترم گذشتم!

♥ جمعه 15 دی 1391 ساعت 21:18 بـ ه قـلمـ niloofar

 

 

دخترها:

بعضی از اونا واقعاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر

نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند.

 

بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی

حواسشون یه جای دیگست ...

 

یه عده ای هم هستند که به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون

هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد !!


.

ادامه ی مطلب رو دنبال کنید…

 

و اما پسر ها:

یا درس نمی خونند یا وقتی می خوان بخونن باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب

امتحانه… یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند و به یه چیزی

فکر می کنند بعد انگار که درس خوندن، بلند میشن میرن استراحت می کنند بعد از یک

ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق

میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش

می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند

. حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان

دارند پا میشند میرند سر کتابشون.

همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر

است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد

از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره

میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند

را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس

نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی

می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند

یادشون میره به همین سادگی....!!!

 

 

♥ جمعه 15 دی 1391 ساعت 20:55 بـ ه قـلمـ niloofar

كوتاهترين فاصله براي گفتن دوست دارم فقط يه لبخنده
.
.
.
.
.
.
.
نيشتو ببند

♥ جمعه 15 دی 1391 ساعت 20:30 بـ ه قـلمـ niloofar

بازم مرام تیر آهن...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه مدت ازش خبری نگیری خودش زنگ میزنه!!!

♥ پنج شنبه 14 دی 1391 ساعت 18:14 بـ ه قـلمـ niloofar

سلام سلام سلام سلام

من اوووومدم!!!!! چطورین دوستای خیالیه من؟؟؟

واااااااااااای امروز امتحان فیزیک داشتممم!!!

داشتم از ترس سکته میکردم چون همه ی بچه ها به من متوسل شده بودن که بهشون برسووونمولی خدارو شکر خوب دادم!!!!!!!

خواهشا تو این ایام امتحانات برام دعا کنین!!

خوایش مییییییکنم!

خب بازم میگم نظررررررررررررر یادنوووووووووون نرررررررررررره لطفا!!1

دوستتون دارم بااااییییی

♥ شنبه 9 دی 1391 ساعت 13:21 بـ ه قـلمـ niloofar

 

یکی از مزایای پسر بودن اینه که هرچقد دلت خواس میتونی گریه کنی

 

آخرش دستتو محکم بمالی به چشمت، هیچچچچی نمیشه!

 

نه ریمیلت پخش میشه نه سایه ات بهم میریزه ….!

 

♥ جمعه 1 دی 1391 ساعت 10:34 بـ ه قـلمـ niloofar


طراح : صـ♥ـدفــ